یادداشت پنجم:خوبه یانه؟
♡مثبت های باحجاب♡
برای کسانی که معنی حجاب رو فهمیدن و دوست دارن که بفهمن
 
 
 
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت : 
 
ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود،

مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت،

یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود،

او را به دیوار کوفت و فریاد زد

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری

 گ... می خوری تو و هفت جد آبادت …

خجالت نمی کشی؟ …

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های

مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد،

همانطور موأدبانه و متین ادامه داد

خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین،

دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن،

من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم …

حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم

مرد خشکش زد … همانطور که یقه جوان را گرفته بود،

آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد …



نظرات شما عزیزان:

bentozahra
ساعت18:57---18 آذر 1393
خیلی زیباست همیشه موفق باشی خواهری
بهم سربزن


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





دو شنبه 17 آذر 1393 | 18:42 | کوثر خانم |